کد مطلب: ۴۸۷۷۷۵
۳۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۰:۵۷

جست‌وجوی پاسخ برای معمای تاریخی «پیرپالان‌دوز»

نگاهی به مستندات تاریخی موجود درباره «شیخ محمد کارندهی»، عارف مشهور قرن دهم و یازدهم که مزار وی امروزه در محدوده اماکن متبرکه حرم رضوی قرار دارد و از دیرباز مورد توجه و علاقه اهالی مشهد است

به گزارش مجله خبری نگار، مقبره پیر پالان دوز که امروزه در بخش شمال شرقی صحن امام حسن مجتبی (ع) حرم رضوی قرار گرفته، یکی از مقابر مشهور و شناخته شده شهر مشهد است؛ مقبره‌ای که بنای اصلی آن، با هدف ایجاد مکان دفن ساخته نشد، اما بعد‌ها از آن به عنوان مدفن استفاده کردند. هسته اصلی این بنا طی دوره صفویه پا گرفت و در آن زمان، در بخش شرقی محله نوغان قرار داشت. بعدها، با ساخته شدن «خیابان» مشهور شهر مشهد (در دوره شاه عباس یکم)، این بنا در محدوده محله پایین‌خیابان قرار گرفت و با حرم مطهر رضوی، فاصله نسبتاً زیادی داشت؛ فاصله‌ای که طی دوره‌های بعد و با توسعه اماکن متبرکه، به تدریج کم شد و عاقبت‌الامر، بنای پیر پالان دوز را داخل مجموعه حرم رضوی قرار داد. امروزه دسترسی به این بنای زیبای تاریخی، هم از داخل حرم مطهر و هم از بیرون آن، ممکن و میسر است و سالانه، بسیاری از زائران حرم رضوی و تعداد معتنابهی از مجاوران، از این بنا و مقبره تاریخی بازدید می‌کنند و در واقع، به یکی از جاذبه‌های گردشگری شهر مشهد تبدیل شده‌است.

جست‌وجوی پاسخ برای معمای تاریخی «پیرپالان‌دوز»

گزارشی از تاریخ بنا

زمان ساخت بنای مقبره پیرپالان دوز، طبق کتیبه موجود در آن، سال ۹۸۵ ق است؛ دوره‌ای که از نظر تاریخی، مصادف با نخستین سال حکومت سلطان محمد خدابنده، سومین فرمانروای دودمان صفوی است. برخی معتقدند این بنا، همان‌طور که در ادامه شرح خواهیم داد، با دستور سلطان محمد و برای برپایی مجالس پیروان طریقت «ذهبیه» و به طور ویژه، شاگردان شیخ محمد کارندهی – مشهور به پیر پالان دوز – ساخته شد و بعد از درگذشت شیخ، پیکرش را در همان بنا به خاک سپردند.

درگذشت شیخ محمد کارندهی، طبق گزارش دکتر اسدا... خاوری در کتاب «ذهبیه: تصوف علمی، آثار ادبی» (دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ ش) در سال ۱۰۳۷ ق اتفاق افتاد. این روایت از سال درگذشت وی، در دیگر متون تاریخی نیز کم و بیش وجود دارد. به همین دلیل، باید زمان تبدیل بنا، از محل اجتماع شاگردان شیخ به مقبره وی را دوره شاه عباس یکم – یک سال قبل از درگذشت فرمانروای مشهور صفوی – بدانیم. با این حال، این‌که بنا را به امر سلطان‌محمد خدابنده ساخته باشند، کمی دور از تصوّر است، چرا که اتمام بنا مصادف با سال آغاز حکومت اوست و این موضوع، تردید در این ادعا را روا می‌کند. شاید بهتر باشد که بگوییم ساخت بنا در دوره شاه تهماسب یکم آغاز شد و همزمان با مرگ وی به پایان رسید و به همین دلیل، آن را به نام سلطان محمد خدابنده زدند.

مانند این اتفاق در باره مدرسه عباسقلی‌خان شاملو (در شهر مشهد) نیز رقم خورده‌است؛ ساخت بنای مدرسه در دوره شاه عباس دوم آغاز شد، اما همزمان با اتمام آن، فرمانروای صفوی مُرد و پسرش شاه سلیمان صفوی جانشین وی شد. به همین دلیل، ساخت بنا را به دوران شاه سلیمان منسوب و در کتیبه مدرسه ثبت کرده‌اند. از این بحث کش‌دار تاریخی که بگذریم، باید بگوییم که در دوره تاریخی ساخت بنای مقبره پیر پالان دوز، بنا‌های مشابه دیگری هم در مشهد ساخته‌شد که شکل و ساختار معماری آن، شبیه این بنای «مقبره‌شده» است؛ بنا‌هایی مانند گنبدسبز و خواجه‌ربیع.

پیرپالان دوز کیست؟

سوال دیگری که بعد از آشنایی با زمان ساخت بنا و علت آن، به ذهن می‌رسد این است که فرد مدفون در بقعه پیرپالان دوز کیست و چرا وی را به این نام می‌خوانند؟ تقریباً این اتفاقِ نظر درباره فرد مدفون در بقعه وجود دارد که نام اصلی وی «شیخ محمد کارندهی» است و احتمالاً به واسطه شغلی که داشت به لقب «پالان‌دوز» مشهور شد. گزارش‌های مربوط به دوران حیات وی، چنگی به دل نمی‌زند. از نام شیخ محمد پیداست که از اهالی «کارنده» یا «کارده» (روستایی در نزدیکی مشهد و در مجاورت سدّ بزرگی به همین نام) بوده.

وی را از مشایخ طریقت «ذهبیه» دانسته‌اند که زعامت ذهبیان را پس از درگذشت جمال‌الدین حسین تبادکانی برعهده گرفت. درباره طریقت ذهبیه و ویژگی‌های آن، گزارش‌ها و مقالات متعددی وجود دارد؛ از جمله، روان شاد دکتر عبدالحسین زرین کوب، در کتاب «دنباله جست‌وجو در تصوف ایران»، به اجمال، اما با جزئیات متراکم و منسجم، درباره آن قلم فرسایی کرده‌است که علاقه‌مندان به مطالعه بیشتر را به آن کتاب ارجاع می‌دهیم. با این حال، اگر بخواهیم به اختصار درباره ویژگی‌های ذهبیه سخن بگوییم، ذکر چند نکته ضروری است.

نخست این‌که بزرگان این طریقه، سلسله خود را به نجم‌الدین کبری و علاءالدوله سمنانی می‌رساندند و به شیخ صفی‌الدین اردبیلی، نیای فرمانروایان صفوی، نگاهی متکی به احترام فراوان داشتند. دوم این‌که ذهبی‌ها، برخلاف بسیاری از طریقت‌های دوران خودشان که شهرت خوبی در تقیّد به مسائل شرعی نداشتند، به شدت پایبند شرعیّات بودند و به حرام و حلال شرعی تقیّد بسیار داشتند، از این رو، در ریاضت، جز به شیوه و دستورالعمل شرع ورود نمی‌کردند. سوم این‌که ذهبی‌ها، دست کم تا دوران شیخ محمد کارندهی، عموماً به گوشه‌گیری و گریز از ظواهر دنیوی شهرت داشتند، مسند حکومتی قبول نمی‌کردند و با اشتغال به مشاغل سطح پایین، مانند «پاره‌دوزی»، به دنبال سرکوب دنیاطلبی و نفس امّاره می‌رفتند. چهارم و مهم‌تر از همه این‌که، آن‌ها به مذهب حقّه شیعه اثنی‌عشری باور داشتند و در ترویج آن می‌کوشیدند.

درباره مورد اخیر، ذکر یک نکته تاریخی ضروری است؛ با وجود ادعای برخی از مورخان که از روی جهل یا غرض، نشر مذهب شیعه را در ایران ناشی از قدرت نظامی صفویه می‌پندارند، نشانه‌های موجود درباره گسترش مذهب حقّه شیعه، پیش از روی کار آمدن صفویه، بیرون از شمار است.

از آن جمله می‌توان به تعالیم و سخنان بزرگانی مانند سعدالدین حموی یا حمویه (درگذشته سال ۶۴۹ ق و مدفون در روستای بحرآباد جوین) ارجاع داد که عزیزالدین بن محمد نسفی، شاگرد وی، در کتاب «الانسان الکامل»، فرازی از آن را چنین روایت کرده است: «خدای تعالی دوازده کَس را از امت محمد [(ص)]برگزید و مقرّب حضرت خود گردانید و به ولایت خود مخصوص کرد و ایشان را نایبان حضرت محمد [(ص)]گردانید ... پس به نزدیک شیخ [سعدالدین حمویه]، ولی در امت محمد [(ص)]همین دوازده کَس بیش نیستند و، ولی آخرین که، ولی دوازدهم باشد خاتم اولیاست و مهدی و صاحب‌زمان اوست.»

گسترش اندیشه شیعی، به ویژه در خراسان و به برکت وجود حرم مطهر رضوی، چنان بود که وقتی در سال ۸۰۷ ق، امیرغیاث‌الدین ملکشاه، از اُمرای دوره تیموری، تصمیم به ساخت بنای مقبره خود – که امروزه در مشهد با نام مسجد ۷۲ تن شهرت یافته است و در انتهای خیابان اندرزگوی ۱۳ قرار دارد – در سال ۸۰۷ ق گرفت، بر تزیینات داخل این بنای مُعظَم و کاشی کاری منحصر به فرد آن، فراز‌هایی از مناجات منظوم و منسوب به امیرمؤمنان (ع) را با مطلع «لَکَ الْحَمْدُ یَا ذَا الْجُودِ وَالْمَجْدِ وَالْعُلَى» نگاشتند و از این دوره، به یادگار ماند. بنابراین، تکاپوی ذهبیان شیعی مذهب در مشهد و حتی خراسانِ پیش صفویه، دور از انتظار نیست. آنان به دلیل جانبداری از حکومت صفوی و نیز آسیب‌های جدی و حتی قتل و کشتاری که از جانب ازبکان متحمّل شدند، مورد حمایت فرمانروایان صفویه قرار داشتند و احتمالاً بعد از دفع هجمه ازبکان توسط شاه تهماسب یکم، مورد تفقد وی قرار گرفتند و بعید نیست که بنای «پیرپالان دوز» به همین دلیل ساخته شد و در اختیار آن‌ها قرار گرفت.

در برخی متون تاریخی، از شیخ محمد کارندهی با عنوان «شیخ محمد عباسی» نیز یاد شده‌است که شاید، اَماره‌ای برای توجه و علاقه شاه‌عباس یکم به وی بوده‌باشد. می‌دانیم که فرمانروای مشهور صفوی، به افراد مورد توجه و علاقه خودش، پسوند «عباسی» می‌داد؛ افرادی مانند «علیرضا عباسی» (خوشنویس بزرگ دوره صفویه) و «رضا عباسی» (نقاش نامدار عصر شاه عباس یکم).

خرده‌روایت‌های زندگی «پیر پالان دوز»

گفتیم که با وجود شهرت شیخ محمد کارندهی – معروف به پیر پالان دوز - در تاریخ مشهد و مردم آن، گزارش‌های مربوط به زندگی وی، چندان قابل اتکا نیست. دلیل این مسئله شاید نخست در شخصیت خودِ وی نهفته باشد که از قرار معلوم، سوادِ چندانی نداشت (به قول دکتر اسدا... خاوری: «سواد به معنای متعارف نداشته‌است») و تنها به دلیل تعبّد و زهد، مورد توجه و پذیرش مردم قرار گرفت. ظاهراً به همین دلیل، کتاب یا حتی مقاله کوتاهی – چنان که از بیشتر مشایخ ذهبیه وجود دارد – از شیخ محمد کارندهی در دسترس نیست. این مسئله باعث شده‌است که حتی در باره شغل وی نیز تردید‌هایی به وجود آید.

طبق گزارش دکتر اسدا... خاوری، برخی او را «پالان دوز»، گروهی «مذهّب» (طلاکار)، تعدادی «خفّاف» (کفش‌دوز) و بعضی هم «پاره‌دوز» دانسته‌اند، اما حکایت شغل شیخ محمد، همچنان در پرده ابهام است. همان‌طور که اشاره شد، وی به زهد و گوشه‌گیری شهرت داشت و بیشتر عمرش در سکوت سپری شد. از علاقه عموم به وی که با شهرتِ داستان‌های گوناگون در میان مشهدی‌ها همچنان باقی است، معلوم می‌شود که شیخ محمد کارندهی، عارفی مردمدار و زاهدی انسان‌دوست بوده که گاه دستگیر فقرا و نیازمندان می‌شده‌است؛ هر چند که باید اقبال صفویان به وی را در شهرت یافتنش بسیار دخیل بدانیم.

درباره ارتباط پیرپالان دوز با «شیخ بهائی»، حکایت‌ها و روایت‌های افسانه‌گونی وجود دارد که نمی‌توان به آن‌ها اعتنا کرد. هر چند که به دلیل همزمانی زیست این دو – شیخ بهائی در سال ۱۰۳۱ ق درگذشت و در کنار حرم رضوی مدفون شد – ملاقات آن‌ها دور از انتظار نیست، اما در این‌باره دو نکته مهم وجود دارد که نمی‌توان نادیده گرفت؛ اولاً، تا جایی که نگارنده می‌داند، نشانی از اسم و رسم پیرپالان دوز در آثار معتبر شیخ بهائی وجود ندارد و ثانیاً، بزرگان متصوفه به ویژه در دوره متأخر، همواره کوشیده‌اند که عرفای نامی را به نحوی با خود مربوط کنند و از این رهگذر، بر اعتبار خود بیفزایند. بنابراین، آن‌چه از دیدار میان شیخ بهائی و پیرپالان دوز نقل می‌شود، بیشتر جنبه داستانی دارد تا تاریخی. جذابیت این داستان باعث شد که برخی از نویسندگان و مصححان معاصر، مانند مرحوم «مرتضی مدرس گیلانی» به آن توجه کنند.

مرحوم گیلانی، این داستان را در متن تصحیح شده «تاریخ نگارستان»، اثر «احمد بن محمد غفاری» (متوفای ۹۷۵ ق)، چنان که در میان عموم شهرت داشته، گنجانده است: «من‌الوقایع، شیخ بهاء‌الدین عاملى دانشمندى صاحبدل بود. گویند روزى در مشهد خراسان، در هنگام زمستان از بازار می‌گذشت. پیرى پالان‌دوز دید که از شدت سرما توانایى کوفتن مشته بر پالان ندارد. شیخ بدو نگریسته و همتى نموده مشتۀ پالان‌دوز، زر شد. پالان‌دوز، چون شیخ را دید گفت: مرا نیازى به زرِ تو نیست آن را بحالت نخستین بازگردان. شیخ فروماند. پالان‌دوز توجهى نموده، باز آن را بحالت اولى گردانید.»

اگر این نوشتار را اصل روایت بپنداریم، انتساب قصه به شیخ محمد کارندهی، حتی با استناد به متن روایت، مشکل است؛ چون در متن، نام فرد پالان‌دوز به صورت مجهول (پیری پالان‌دوز) آمده و از قرار، معلوم نیست که شخصِ مقابلِ شیخ بهائی در حکایت با شیخ محمد کارندهی مورد بحث، یکی باشد. از منظر تاریخی نیز شاهدی بر این ادعا نداریم و چنان که یادآور شدیم، نمی‌توانیم حکایت مذکور را تاریخی بپنداریم؛ هرچند که در تاریخی بودن شخصیت شیخ محمد، کمتر می‌توان شک کرد.

منبع: خراسان

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر